فانی در فانی

سلام ...

همیشه به دوستا و همکارام می گفتم ... که اسفند برای سال، مث 5شنبه ست واسه هفته.

اسفند اومده و باز هم حال و هوای عید شروع شده ...

مث همه ی سال ها منتظر تموم شدن سالم. شاید یه کم بیشتر.

هر سال عید البرز بودم و حال و هواش رو خیلی دوس داشتم.

کلی خوشحالی می کردیم با همکارا. ولی اینجا (فردوس) نه. شاید واسه همین بیشتر دوس دارم که تموم شه و برسیم به تعطیلیا.

خدایا به امید خودت.

لاحول و لا قوت الّا بالله

موضوعات مرتبط: مطالب خودم فانی در فانی...

سلام

اومدن ماه رمضون بر همه مبارک باشه انشاالله.

سال پیش یه سفر به شمال رفتم و فکنم 2-3روزی اونجا بودم. که امسال 3روزش رو قضاش رو گرفتم.

تا ببینیم امسال خدا چی می خواد.

التماس دعا

موضوعات مرتبط: مطالب خودم فانی در فانی...

سلام ...

امروز این تیتر به ذهنم رسید. موضوع جالبیه از نظرم.

انتخاب ادم ها چه جوری می تونه باشه.

همین.

 

فانی در فانی...

گرگها خوب بدانند ، در این ایل غریب

گر پدر مرد ، تفنگ پدری هست هنوز

گر چه مردان قبیله همگی کشته شدند

توی گهواره چوبی پسری هست هنوز

پ.ن: دیروز در شرکت قدیمی مجدد مصاحبه شدم.

موضوعات مرتبط: اشعار زیبا فانی در فانی...

سلام ... تازه اومده بودم فردوس...2بهمن 95...از همون اول که اومدم مث سگ پشیمون بودم. همه چیز با اونی که فکرشو می کردم فرق کرده بود. قرار بود سرپرست باشم و شده بودم کارشناس ارشد. قرار بود حقوقم ایکس باشه و شده بود ایگرگِ کوچیکتر از ایکس. قرار بود ماهی دو سه بار برم کارخونه و شده بود هفته ای دو بار. قرار بود ماشین شرکت منو ببره کارخونه و خودم شده بودم راننده ی ماشین شرکت. نقرار بود برنامه های خودم رو توی واحد پیاده کنم ولی باید برنامه های رئیسی رو پیاده می کردم که نه خودش رو قبول داشتم و نه برنامه ها و متد کاری ش رو. دانش مجموعه در حد منفی بود و مدیرعامل جزء یکی از همین دانش منفی ها بود. هر چند ک فانی در فانی...

فانی در فانی...

فانی در فانی...

فانی در فانی...